جهان ماتریکس چیست؟ آیا ما در دنیای شبیه سازی شده زندگی میکنیم؟
عبارت «اندرو تیت کیست؟» یکی از پرجستجوترین عبارات در گوگل در سال ۲۰۲۲ بود. تیت، کیکبوکسوری که به یک شخصیت رسانههای اجتماعی تبدیل شده، تنها در تیکتاک ۱۱ میلیارد بازدید برای ویدیوهای آنلاینش کسب کرده است و دائماً به «جهان ماتریکس» اشاره میکند. تمایز بین ظاهر و واقعیت که زیربنای اظهارات تیت است، ریشه در گذشتهای دور دارد و به افلاطون بازمیگردد. اما فیلسوف دیگری به نام فریدریش نیچه در مورد خطرات باور به این که واقعیت تنها برای عده کمی قابل دسترسی است و فراتر از دنیای دائماً در حال تغییر که در حال تجربه کردن آن هستیم قرار دارد، هشدار داده است.
اندرو تیت، اینفلوئنسر آنلاین، به اصطلاح میلیونر و کیک بوکسور اسبق، زمانی که در دسامبر 2022 که توسط پلیس رومانی دستگیر شد، این ادعا را مطرح کرد: «ماتریکس به من حمله کرد». تیت در انبوهی از ویدیوهایی که به صورت آنلاین در حال سخنرانی است، زیاد در مورد «ماتریکس» صحبت میکند. او در یکی از این ویدیوها، با اشاره دوباره به «جهان ماتریکس» میگوید: «آنها میخواهند ما را کنترل کنند. این همان چیزی است که افرادی که مسئول هستند همیشه از ابتدا میخواستند؛ “کنترل”. آنها میخواهند مردم اطاعت کنند. و شما باید از سیستمی پیروی کنید که این نظم را ادامه میدهد.»
پس تیت واقعاً با اشاره به مجموعه فیلمهای علمی تخیلی به چه چیزی میرسد؟ اینکه ما در جهان شبیه سازی شده یا کامپیوتری زندگی میکنیم؟ نه. او میگوید دنیایی که اکثر ما آن را واقعی میدانیم، صرفاً ظاهری و یک توهم است. او ادعا میکند که کد آن را شکسته و دنیا را آنطور که واقعاً هست میبیند. با نجوافکت همراه باشید تا بیشتر به مسئله جهان ماتریکس و این دنیای شبیه سازی شده بپردازیم.
به زبان ساده ماتریکس چیست؟؛ جهان شبیه سازی
معنی ماتریکس به زبان ساده این است که این اسم، یک فیلم علمی-تخیلی محصول سال ۱۹۹۹ به کارگردانی لیلی و لانا واچوفسکی است. داستان فیلم دربارهی یک واقعیت شبیهسازی شده به نام «ماتریکس» است که توسط ماشینها برای به دام انداختن انسانها کنترل میشود. این فیلم در زمان اکران و حتی امروزه نیز یک موفقیت بزرگ به شمار میرود و مردم از تمثیل آن برای نقد سرمایهداری، سیستمهای حاکم بر جامعه و انواع نابرابریها استفاده میکنند.
این اشاره به جهان شبیه سازی شده ماتریکس توسط افراد در فضای مجازی چیز جدیدی نیست. کانالهای یوتیوبی که محافظهکار هستند و معروفند به “Conservative”، مدام به عبارت «قرص قرمز» (قرص آبی و قرمز در سهگانه ماتریکس) اشاره میکنند، عبارتی که آنقدر رایج شد که حتی ایوانکا ترامپ هم درباره آن توییت کرد. «قرص قرمزی» شدن در حلقههای آنلاین محافظهکار، این بار تبدیل شد به به معنای بیدار شدن از دنیای وهمآلود ساخته شده توسط رسانهها، دولت و سایر قدرتها و دیدن چیزها همانطور که واقعا هستند.
البته این ایده که دنیای توهمانگیزی از ظواهر وجود دارد که اکثر مردم آن را واقعیت میپندارند، در حالی که دنیای واقعی و واقعیت از دستشان فرار میکند، بسیار بسیار قدیمیتر از این حرفاست. ریشه این بحث حداقل به افلاطون بازمیگردد. اما این تمایز بین ظاهر و واقعیت، و این ادعا که تنها «افراد برگزیده» میتوانند به دنیای واقعی دسترسی داشته باشند، در حالی که توده مردم با ظواهر فریبکارانه مشغولند، نه تنها امروزه درک آن از نظر فلسفی دشوارتر است، بلکه بالقوه موذیانه و خطرناک است.
پایین آوردن سطح زندگی روزمره مردم به توهمی صرف، و وعده دادن به آنها برای رسیدن به واقعیتی برتر، به شرطی که فقط از تعالیم شما پیروی کنند، فرمولی است که نه تنها توسط افلاطون و کلاهبرداران آنلاین امروزی مانند اندرو تیت، بلکه توسط ادیان، فرقهها و نظریهپردازان توطئه در طول تاریخ استفاده شده است.
افلاطون و ظهور واقعیت؛ جهان ماتریکس
برای درک بهتر این تمایز بین ظاهر و واقعیت، ابتدا باید به ریشههای تاریخی آن نگاه کنیم.
روایت افلاطون از «تمثیل غار» (allegory of the cave) در کتاب جمهوری (The Republic) او آمده است. طبق تصویری که افلاطون ترسیم میکند، اکثر مردم در زندگی زندانی هستند، در اعماق یک غار تاریک گیر افتادهاند، دست و پایشان بسته شده و رو به دیواری هستند که سایهها روی آن میآیند و میروند. سایههایی که روی دیوار نقش بستهاند توسط آتشی ایجاد میشود که پشت سر زندانیان میسوزد و اشیاء چوبی و سنگیای که جلوی آتش سوزان رژه میروند.
این نمایش با سایهها، تمام چیزی است که زندانیان تا به حال میدانستند؛ این همان چیزی است که برای آنها «واقعیت» محسوب میشود. اما برخی از زندانیان موفق میشوند از بندهای خود فرار کنند و از غار خارج شوند. هنگامی که آنها برای اولین بار بیرون میآیند، نور خورشید آنها را برای مدتی کور میکند، اما در نهایت، چشمانشان با نور تنظیم میشود و بعد میتوانند برای اولین بار به طور واضح ببینند. به نوعی فرد از جهان ماتریکس خارج میشود.
در نگاه افلاطون، فلسفه است که به افراد منتخب اجازه میدهد از «تمثیل غار» فرار کنند و واقعیت را آنطور که واقعا هست ببینند. زیرا واقعیت، دنیایی از حقایق بیانتها است که فراتر از اتفاقات زندگی روزمره، تغییر و تحول مداوم اجسام و تاریخ قرار دارد. برای دستیابی به حقیقت، باید چیزهایی را که جامعه در مورد خوبی، فضیلت، دانش و حقیقت به شما میآموزد، فراموش کنید.
پایین آوردن سطح زندگی روزمره مردم به توهمی صرف و وعده دادن به آنها برای رسیدن به واقعیتی برتر، به شرطی که فقط از تعالیم شما پیروی کنند، فرمولی است که نه تنها توسط کلاهبرداران آنلاین امروزی مانند اندرو تیت، بلکه توسط ادیان، فرقهها و نظریهپردازان توطئه در طول تاریخ استفاده شده است. همگی آنها خواستار انکار دنیای روزمره، دنیایی که اکثر ما با آن آشنا هستیم، به نفع دنیای متفاوت و واقعیتر دیگری هستند که تنها افراد برگزیدهای میتوانند به آن دسترسی پیدا کنند.
نیچه معتقد بود که اگر مفهوم «جهان واقعی» را به عنوان یک مفهوم کاربردی کنار بگذاریم، باید از مفهوم «جهان ظاهری» نیز صرف نظر کنیم.
نقد نیچه بر مفهوم واقعیت؛ جهان ماتریکس
نیچه شاید فیلسوفی باشد که مستقیمترین حمله را به تمایز ظاهر و واقعیت داشته است، هم به عنوان یک ایدهی فلسفیِ بیاعتبار و هم به عنوان یک ایدئولوژی مخرب و زندگیستیز.
در فصل مشهور کتاب «گرگ و سایه او» با عنوان «چگونه “جهان حقیقی” سرانجام به افسانهای بدل شد»، نیچه تاریخچهی این مفهوم را ارائه میدهد که واقعیتی عمیقتر در پسِ ظواهر وجود دارد و نشان میدهد که چگونه بر این ایده غلبه شده است.
خلاصهی ماجرا این است که نقطهعطفی در فلسفهی غرب با امانوئل کانت رخ میدهد؛ کسی که در عین حال که به ایدهی وجود واقعیتی پشتِ ظواهر چسبیده است، ادعا میکند انسانها هرگز نمیتوانند آن واقعیت نهایی را بشناسند، چرا که از نظر شناختی برای آن مجهز نیستیم. اما استدلال نیچه این است که اگر این «واقعیت» کاملاً برای ما ناشناختنی باشد، اگر فراتر از درک ماست، پس چه فایدهای میتواند برای ما داشته باشد؟ در این قسمت از متن کتاب است که حرف اصلی خود را به میان میآورد:
دنیای واقعی یا دست نیافتنی؟ در هر صورت، به دست نیامده است. و چون به دست نیامده، ناشناخته هم هست. در نتیجه، تسلی بخش، رستگار کننده یا الزام آور نیست: چگونه چیزی ناشناخته میتواند ما را ملزم کند؟
دنیای «واقعی» – ایدهای که دیگر به هیچ دردی نمیخورد، حتی الزام آور هم نیست – ایده ای که بیفایده و زائد شده است – در نتیجه، ایدهای باطل شده: بیایید آن را حذف کنیم!
به نسخه معاصر غار افلاطون، یعنی تمثیل جهان ماتریکس، فکر کنید. اگر ما واقعا در یک شبیهسازی رایانهای زندگی میکنیم، احتمالا هرگز متوجه نخواهیم شد و تقریبا قطعی است که هرگز نتوانیم از آن فرار کنیم. اگر چنین است و ما در دنیایی که آن را واقعیت میپنداریم گیر کردهایم، آیا اصلا مهم است که همه اینها فقط یک «ظاهر» باشد؟ در واقع، نیچه استدلال کرد که به محض اینکه از «جهان واقعی» به عنوان یک مفهوم کاربردی دست برداشتیم، باید از مفهوم «جهان ظاهری» نیز صرفنظر کنیم. بخش پایانی «چگونه “جهان حقیقی” سرانجام به افسانهای بدل شد»، این نکته را برایمان روشن میکند:
دنیای واقعی – ما آن را نابود کردیم. چه دنیایی باقی مانده است؟ شاید دنیای ظاهری؟ اما نه! ما با نابودی دنیای واقعی، دنیای ظاهری را نیز از میان بردیم.
تحليل ايدئولوژی اينفلوئنسرهای آنلاينی مثل اندرو تيت با توسل به انديشههای پيچيده نيچه شايد کمي اغراقآميز به نظر برسد. با اين حال، نقد نیچه بر افسانه افلاطونیِ يك حقيقتِ مطلقِ فراتر از دنيای پديدارها، جنبهی ديگری هم دارد که به طور مستقيمتر خطرات ايدئولوژیِ اندرو تيت در رابطه با ایده جهان ماتریکس را نشان میدهد.
در نگاه افلاطون، چیزی که واقعیت را از پدیدهها جدا میکرد، زمان بود. جهان حقیقی، دنیایی از حقایق بیانتها و غیرقابل تغییر، نمونههای ایدهآلِ مطلق هر مفهومی بود، در حالی که دنیایی که در حال تجربه آن هستیم، مجموعهای آشفته، دائماً در حال تغییر و مشروط از اجسام ناقص بود. نیچه با این موضوع موافق نبود:
«تا جایی که حواس انسان «تبدیل شدن»، گذر و تغییر را نشان میدهند، دروغ نمیگویند… اما هراکلیتوس در این مورد همیشه حق خواهد داشت که «بودن»، یک تصور باطل است. دنیای «ظاهری» تنها دنیای واقعی است: دنیای «واقعی» فقط به دروغ به آن اضافه شده است…”
نقل قول از کتاب «گرگ و سایه او»
این مخالفت فقط در مورد مابعدالطبیعه (متافیزیک) نبود. چیزی که برای نیچه در روایت افلاطون ناپسند بود، جایی که هستی ابدی ارزشمندتر از «تبدیل شدن» تلقی میشد، اخلاقگرایی نهفتهای بود که سرتاسر آن قرار داشت. به اعتقاد نیچه، فیلسوفانی مانند افلاطون، دنیای روزمرهای که زندگی میکنیم را نه تنها منبع فریب، بلکه منشأ انحطاط اخلاقی میدانند. آنها به هر آنچه تغییر میکند بدگمانند و به آنچه ثابت میماند ایدهآلگرایی نشان میدهند.
علاوه بر این، این نگاه تحقیرآمیز به دنیایی که تجربه میکنیم، به کل به پدیدهی دیگری منجر میشود: ریاضتکشی؛ یعنی قربانی کردن لذتهایی که میدانیم و میبینیم و حس میکنیم، در مقابل یک واقعیت حقیقی اما متعالی. تقریباً همهی ادیان بزرگ این ایدهی ریاضتکشی را ترویج میکنند و نیچه فکر میکند فلسفه هم، با وسواسی که نسبت به «واقعی» و «حقیقی» دارد، در این امر گناهکار است. در لایه زیرین سخنان اندرو تیت، بیاعتنایی مشابهی نسبت به دنیای دائماً در حال تغییر وجود دارد، و همراه با آن، حملهای به لذتهای کوچک زندگی روزمره به نفع نوعی زندگی ایدهآلی که مردم را مجبور میکند تا به دنبال آن باشند.
تیت نمیتواند دنیایی را تحمل کند که دائماً در حال تغییر است، دنیایی که در آن همه چیز، از جمله نقشهای سنتی جنسیتی، در حال تحول است. او به جای پذیرش این تغییرات، آرزوی رسیدن به آرمانهای بیانتها و افلاطونی «مرد» و «زن» را در سر میپروراند.
جهان به روایت تیت، چیزی شبیه این است: دولت به دنبال نابودیتان است، کووید دروغی برای کنترل جمعیت بود، تغییرات آب و هوایی یک فریب است که دولتها برای مالیات بیشتر ساختهاند، داشتن شغل برای بازندهها و آدمهای بیپول است و شاید ادعایی که تیت به خاطر آن بیشتر شناخته شده است، این باشد که مردان و زنان نقشهای متمایزی در جامعه دارند و فریب بزرگ زمان ما، که توسط ایدئولوژی فمینیستی ترویج میشود، این است که زنان میتوانند جای مردان را بگیرند.
تیت نمیتواند دنیایی را تحمل کند که دائماً در حال تغییر است، دنیایی که در آن همه چیز، از جمله نقشهای سنتی جنسیتی، در حال تحول است. او به جای پذیرش این تغییرات، آرزوی رسیدن به آرمانهای بیانتها و افلاطونی «مرد» و «زن» را در سر میپروراند. از نظر او، مردان باید قوی باشند، از خانواده محافظت و تامین مالیکنند، در حالی که زنان باید پاکدامن باشند، از فرزندان پرستاری کنند و به خانواده رسیدگی نمایند. هر چیزی که از این معیارها تخطی کند، یک نسخه تقلبی و کپی بدی از الگوی اولیه است و بنابراین، از نظر او حقیقی به حساب نمیآید.
در همین حال، تیت هنگام صحبت با میلیونها نفری که کلیپهای آنلاین او را تماشا کردهاند، اینطور وانمود میکند که همه ما در مورد هر چیزی، از تغییرات آب و هوایی گرفته تا کووید و حتی چیزهای با ارزش زندگی، توسط قدرتمندان فریب میخوریم. همه ما به یک نمایش سایهوار روی دیوار غار خود (روی صفحه نمایشمان) نگاه میکنیم، در حالی که رسانهها و دولت ما را متقاعد میکنند که باطل، حقیقت است و توهم، واقعیت. هرچند این ممکن است یک نقد سطحی و نوجوانانه از قدرت به نظر برسد، حرفی که در ادامه آن میزند حیلهگرانهتر است.
از دید تیت، زندگی اکثر مردم ترحمبرانگیز و پر از لذتهای کاذب است. مردان جوان به جای اینکه وقت خود را صرف کسب قدرت، جایگاه اجتماعی و ثروت کنند، آن را با بازیهای ویدیویی، مشروبخوردن با دوستان و کارهای معمولی تلف میکنند. زنان جوان هم به جای اینکه با بیرون رفتن، ماجراجوییهای عاشقانه و ساختن یک حرفه، از جوانی خود لذت ببرند، باید پاکدامن باقی بمانند، از هرگونه سختی دوری کنند و به دنبال همسری با جایگاه اجتماعی بالا برای تشکیل خانواده باشند.
این ردِ لذتهای جوانی، نسخهی تیت از ایدهی ریاضتکشی است (با توجه به شیفتگی و احترام او به مذهب، جای تعجب ندارد). ادعای او مبنی بر اینکه زندگی عادی برای اکثر جوانان در دنیای توسعهیافته، در واقع نوعی توهم و ترفندی برای کنترل آنهاست، همان افسانهی غارِ شخصی اوست.
به نظر میرسد اندرو تیت خودش را به نوعی ابرمرد نیچهای (Übermensch، که به ابر انسان یا Notion of Superman نیز معروف است) تصور میکند، فردی قوی و قدرتمند که فراتر از هنجارهای جامعه ایستاده و به بهترین نسخه از خودش تبدیل شده است. اما به غیر از متهم شدن هر دوی آنها به زنستیزی، هیچ شباهتی در نگرش این دو وجود ندارد. ریاضتکشی و عشق به الگوهای اولیهی بیانتها و ایدهآل به قیمت نادیده گرفتن دنیایی که در حال تجربه آن هستیم و دائماً در حال تغییر و تحول است، به هیچ وجه ایدههای نیچه را تحت الشعاع قرار نمیدهد.
آیا ما در یک شبیه سازی ماتریکس زندگی میکنیم؟
این نظریه که ما در یک شبیهسازی کامپیوتری که به آن دنیای ماتریکس میگویند زندگی میکنیم، یک ایده جذاب و اندیشهبرانگیز است که در فلسفه، علم و داستانهای علمی تخیلی مورد بحث قرار گرفته است.
از نظر علمی، در حال حاضر هیچ مدرکی دال بر وجود شبیهسازی وجود ندارد. با این حال، برخی از دانشمندان معتقدند که امکان ایجاد شبیهسازیهای واقعگرایانه در آینده وجود دارد. به عنوان مثال، ایلان ماسک، بنیانگذار اسپیس ایکس، گفته است که معتقد است احتمال اینکه ما در یک شبیهسازی زندگی میکنیم “بیش از 50 درصد” است.
از نظر فلسفی، وجود شبیهسازی پیامدهای عمیقی برای درک ما از واقعیت، هویت و هدف ما خواهد داشت. اگر ما در یک شبیهسازی زندگی میکنیم، پس واقعیت ما آن چیزی نیست که به نظر میرسد. هویت ما نیز ممکن است توهمی باشد که توسط شبیهساز ایجاد شده باشد. و هدف ما در زندگی ممکن است نامشخص باشد.
با وجود اینکه هیچ راهی برای دانستن اینکه آیا ما در یک شبیهسازی زندگی میکنیم یا نه وجود ندارد، این یک سوال جذاب است که ارزش فکر کردن را دارد. این سوال ما را به چالش میکشد که ماهیت واقعیت، هویت و هدف خود را در نظر بگیریم.
استدلال وجود جهان ماتریکس
در اینجا چند استدلال که برای تایید واقعی بودن جهان ماتریکس مطرح میشود را بیان میکنیم:
- استدلال فرضی قوی: اگر امکان ایجاد شبیهسازیهای واقعگرایانه در آینده وجود داشته باشد، به احتمال زیاد تعداد زیادی از آنها وجود خواهد داشت. از این رو، احتمال اینکه ما در یکی از این شبیهسازیها زندگی کنیم بیشتر از اینکه در دنیای واقعی زندگی کنیم، است.
- استدلال الهیاتی: برخی از فیلسوفان استدلال کردهاند که اگر خدا موجودی خیرخواه باشد، به احتمال زیاد دنیاهای شبیهسازی شده متعددی را ایجاد میکند که در آن موجودات با هوش بتوانند زندگی کنند.
- استدلال تجربی: برخی از جنبههای جهان ما، مانند ظرافت دقیق قوانین فیزیک، نشان میدهد که ممکن است جهان ما توسط یک هوشمند طراحی شده باشد.
استدلال عدم وجود دنیای ماتریکس
به عنوان یک مخاطب یا شنونده، جذابیت هر مناظره و پرسش و پاسخ به این است که صحبتهای دو طرف را گوش داده و به پاسخی که برای یکدیگر آماده کردهاند فکر کنیم. حال در اینجا چند استدلال برای عدم وجود جهان ماتریکس نیز فهرست خواهیم کرد:
- استدلال عدم مشاهده: اگر شبیهسازیها رایج هستند، باید شواهدی از آنها را در جهان خود ببینیم، مانند نقص در شبیهسازی یا سیگنالهایی از سازندگان شبیهسازی. تاکنون هیچ مدرکی از این دست پیدا نشده است.
- استدلال مشکل کنترل: ایجاد یک شبیهسازی واقعگرایانه یک کار بسیار چالش برانگیز خواهد بود. مشخص نیست که سازندگان شبیهسازی بتوانند یک شبیهسازی با اندازه و پیچیدگی دنیای ما را کنترل کنند.
- استدلال دلیل: مشخص نیست که چرا سازندگان شبیهسازی بخواهند دنیایی را شبیه به دنیای ما شبیهسازی کنند. اگر آنها میتوانند هر دنیایی را که بخواهند ایجاد کنند، چرا دنیایی را ایجاد میکنند که پر از درد و رنج است؟
آیا به ماتریکس در قرآن اشاره شده است؟
در قرآن به طور مستقیم به جهان ماتریکس، به همان شکلی که در فیلم علمی تخیلی «ماتریکس» به آن اشاره میشود، اشاره نشده است. اما شاید این ایده را که قرآن دنیا را به عنوان محلی برای آزمایش و سنجش ایمان و اعمال انسان معرفی میکند، بتوان به آن ربط داد. در آیات متعددی از قرآن به این موضوع اشاره شده است که دنیا فریبنده و گذرا است و نباید به آن دل بست. این مفهوم تا حدی شبیه به ایده جهان ماتریکس بوده که در آن دنیا یک شبیهسازی کامپیوتری است و از آن برای کنترل انسانها استفاده میشود.
سخن پایانی در رابطه با جهان ماتریکس
جهان ماتریکس، چه به عنوان یک فیلم علمی تخیلی و چه به عنوان یک مفهوم فلسفی، به ما چالشی برای درک واقعیتِ خود ارائه میدهد. این نظریه این سوال را مطرح میکند که آیا آنچه ما میبینیم، میشنویم و لمس میکنیم واقعیست یا توهمی که توسط یک نیروی خارجی ایجاد شده است؟
در هر صورت، بهره گیری از تفکرات اینچنینی مثل وجود یا عدم وجود جهان ماتریکس، اگر در جهت پیشرفت و بهتر کردن زندگی شخصی خودتان باشد، قطعا مفید واقع خواهد شد. اما اگر تفکری وجود داشته باشد که لازمهی اجرایی شدن آن آسیب زدن به همنوع است، مطمئن باشید که این ایده جای سوال دارد. انسان همین که به بتواند به خود کمک کند، شاهکار کرده است! لازم نیست کوری باشد که عصاکش کور دیگر است.
ورزش کردن، دست نکشیدن از رویاها و هدفها، کسب درآمد مناسب، زندگی سالم، خوردن غذای خوب و دوری از نوشیدنیها و موادی که به بدن شما آسیب میزنند، همگی ایدههای جذاب و سکوی پرتابی برای موفقیت هستند؛ اما اینکه رسیدن به این ایدهها از طریق ایجاد اختلال در زندگی دیگری بدست بیاید، از پایه غلط است.
به مضامینی مانند ماتریکس و امثالهم به چشم سرگرمی در جهت «خودشناسی» نگاه کنید. پرورش تفکر نقادانه، سوالِ درست پرسیدن و دیدن وقایع از زوایع دید متفاوت، به گستردگی افکار و درک متقابل کمک خواهد کرد.
خوشحال میشویم اگر نظرات شما عزیزان را درباره جهان ماتریکس یا جهان شبیه سازی شده جویا شویم. در بخش کامنتها منتظر ایدههای شما هستیم.
سوالات متداول
آیا ما واقعا در جهان ماتریکس زندگی میکنیم؟
اینکه آیا ما در یک شبیهسازی زندگی میکنیم یا نه، یک سوال فلسفی است که هر کس باید برای خود به آن پاسخ دهد. هیچ پاسخ قطعی وجود ندارد و شواهد هم به نفع و هم علیه فرضیه شبیهسازی وجود دارد.
اولین بار نظریه ماتریکس توسط چه کسی مطرح شد؟
نیکلاس برنای، فیلسوف بریتانیایی در سال 1689 در کتاب خود "اصول فلسفه" ایدهای را مطرح کرد که شبیه به فرضیه شبیهسازی است. او استدلال کرد که ممکن است ما در "جهانی خیالی" زندگی کنیم که توسط یک وجود قدرتمند خلق شده باشد.